ترمهترمه، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

ترمه دختر قشنگ من

8 ماهگی

این روزها اینقدر سرم شلوغه که وقت نمی کنم بیام وب این درسای ارشد حسابی وقتمو گرفته ترمه خانمم که حسابی شیطون شده تا یه جا کاغذ می بینه سریع میاد که پارشون کنه تو این چند وقته یاد گرفتی دست میزنی تا می گیم ترمه دست دست دستای کوچولوتو میاری بالا شروع می کنی به دست زدن . یاد گرفتی وایسی البته باید دستتو به جا تکیه بدی . عاشق پیام بازرگانی هستی مخصوصاً یه خانمه هست که وقتی می بینیش گل از گلت می شکفه دیگه کامل می تونی بشینی . یاد گرفتی وقتی غذا می بینی بگی هم هم ای جانم   وقتی صدای پیام بازرگانی می شونی سریع خودتو می رسونی اینم اون خانمست که عاشقشی با کنترل تلوزیون مشکل داری حالا نمیدونم چرا اعصابتو خرد می کنه ...
4 آبان 1392

اولین نشستن

دختر گلم دیروز برای اولین بار تونست بشینه   الهی که من فدات بشم اینم عکساش لبخند غرور آمیز ترمه بعد از اولین بار نشستن     ...
9 مهر 1392

اندر احوالات 6 ماهگی دختر گلم

سلام ترمه مامانی الهییی بمیرم الان که دارم این مطالبو می نویسم شما خوابی تب داری آخه واکسن 6 ماهگیتو زدی بمیرم خداروشکر واکسن زدن رفت تا یکسالگی      ترمه مامان الان 2 روزه غذا خوردنو شروع کردی آخه خیلی گناهییی هر وقت ما غذا می خوریم خیره می شی به منو بابایی هی دهنتم تکون می دیدی ماهم حساس اصلا غذا از گلومون پایین نمیره اینم عکسای اولین غذا خوردنت   اینم عکس اولین دندونت الهی قربونت برم نشد برات جشن دندونی بگیرم ولی قول می دم هزاربرابرشو برات جبران کنم   این عکسم اولین بار سوار رورئک شدی منم بلد نبودم تنظیمش کنم پاهات همونجوری رو هوا مونده   جدیدا یاد گرفتی این مدلی می...
17 شهريور 1392

بدون عنوان

سلام دخترم امروز 12 شهریور 1392 و من الان تو محل کارم دارم واست این مطالبو می نویسم امروز 6 ماهگیت تمام میشه دخترم عزیزم نفسم تمام وجودم 6 ماهگیت مبارککککککککککک خیلی منو بابایی دوست داریم . دیروز برای اولین بار وقتی می خواستیم بریم بیرون و تورو گذاشتیم پیش مامان جونی (مامان مامان) پشت سر ما گریه کردی فهمیدی داریم میریم بیرون و نمی خوایم تورو ببریم دیگه تقریباً چهاردست و پا میری خیلی بانمک می شی . عاشق ریشه های فرشی کلی اسباب بازی می ذاریم جلوت ولی میری با ریشه های فرش بازی می کنی . خلاصه اینکه داری بزرگ می شی منم هر روز به خاطر وجود تو و پدرت از زندگیم احساس خیلی خوبی بهم دست می ده دوستون دارم
12 شهريور 1392

دلتنگی

سلام دختر گلم امروز 2 روزه مرخصی زایمانم تمام شده نمی دونی دلم چقدر برات تنگ میشه نمی دونی چقدر دوست دارم عزیزم سختی های زندگیم همه غصه هاش فقط و فقط وجود تو برام آسونشون می کنه تو امید زندگی منی نفسمی عمرم وجودم نمیدونم واقعاً حس می کنم خدا همیشه هوامو داره حسش می کنم دیشب تو پیشم خواب بودی نمی دونم یهو چی شد انگار یه نفر داره صدام می کنه از خواب پاشدم دیدم تو لبه تختی یعنی اگه یه غلت می زدی حتماً میوفتادی الانم هنوز نمی دونم تو اون خواب عمیق چطور یهو پا شدم. خداجون دوست دارم مرسی که هوای منو دخترمو داری ترمه مامان از خودت برات بگم خیلی خوردنی شدی همیشه لبات پر خندست هرکیو میبینی فقط بهش لبخند میزنی همه عاشقت می شن یاد گرفتی سینه خیز می ر...
4 شهريور 1392

بدون عنوان

من و بابا علی داریم شکلک در میاریم من چرا اینقدر قفل و زنجیر شدم بازم کنین می خوام برم شیطونی من و باباییی وای چقدر باهام بازی می کنه خیلی دوسش دارم   ای وای من پاهام به زمین نمی رسه ها     ...
24 مرداد 1392